اونی که مدعی بود عاشقته
تورو تو فاصله ها تنها گذاشت
بی خبر رفت و رد پاشم واسه چشمات
جا نذاشت....
این است رسم عاشقی
به نامردی نامردان نمی خندم اگرمردی شودپیدابه نامرددل نمی بندم
دراین دنیاکه مردانش عصای کورمی دزدند من خوش باورنادان محبت جستجوکردم
می گفتند
که امشب تا سحر این عاشق دلخسته
میمیرد
زهرجا بگذرد تابوت من غوغا بپاخیزد
چه سنگین میرود این مرده از بس
آرزو دارد...
عشق یعنی مستی ودیوانگی عشق یعنی در جهان بیگانگی عشق یعنی
شب نخفتن تاسحر عشق یعنی سجده ها با چشم تر عشق یعنی سر به
در اویختن عشق یعنی اشک حسرت ریختن عشق یعنی در جهان رسوا
شدن عشق یعنی مست و بی پروا شدن عشق یعنی سوختن یا ساختن
عشق یعنی زندگی را باختن عشق یعنی انتظار و انتظار عشق یعنی هر
چه بینی عکس یار عشق یعنی دیده بردر دوختن عشق یعنی در فراقش
سوختن پس لعنت به عشق