Cornus 2013

وای از اولم اشتباهی بودم ...

Cornus 2013

وای از اولم اشتباهی بودم ...

گریه کن تا تمام شود ...

 مادری فرزندش را از دست داده بود و در فـراق او سخت می گریست. هـرکس نزد مـادر می آمد او را دلداری می داد و از او می خواست دست از زاری و گریه بردارد. یکی می گفت که: با گریه کودک به دنیا بر نمی گردد و آن دیگری می گفت که: دل بستن به هر چیزی در این دنیا کار بیهوده ای است و انسان عاقل باید به هیچ چیز این دنیای فانی دل نبندد.

 

 

 

در این اثنا شیوانا از آن محل عبور می کرد و صدای ناله و ضجه زن را شنید. بالای سر زن ایستاد و با صدای بلند گفت: "گریه کن مادر من! او دیگر بر نمی گردد و دیگر نمی توانی صورت و حرکات او را شاهد و ناظر باشی. تا دیر نشده هرچه می توانی گریه کن که فردا وقتی از خواب برخیزی احساس می کنی که دیگر این احساس دلتنگی را نداری و چهل روز بعد دیگر کمتر به یاد دلبندت خواهی افتاد. پس امروز را تا می توانی گریه کن!"
نقل می کنند که زن از جا برخاست. مقابل شیوانا ایستاد و در حالی که سعی می کرد دیگر گریه نکند گفت: "راست می گویی استاد! الان اگر گریه کنم دیگر او را فراموش می کنم، پس دیگر برایش گریه نمی کنم تا همیشه بغض نترکیده ای در درون دلم باقی بماند و خاطره اش همیشه همراهم باشد."
زن این را گفت و سوگوار از شیوانا دور شد. شیوانا زیر لب گفت: "ای کاش زن همین جا گریه اش را می کرد و همه چیز را تمام می کرد. او بار این مصیبت را به فرداهای خودش منتقل کرد و دیگر نمی تواند آرام بگیرد."

نظرات 1 + ارسال نظر
مریم چهارشنبه 18 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 22:20 http://palmary.blogfa.com/

سلام خوبی؟؟؟
عالی بودبعضی وقتها بعضی غم ها به دوش کشیدنش هم شیرینه امیدوارم هیچ کسی این چنین طعمی رو نچشه
تونستی یکی بیا به همشهریت سر بزن
موفق باشی
بای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد