ای آنکه نگه دوخته بر بزم خدایی
خوش باش بر این شیوه که نور دل مایی
پیداست از این حال که دلداده اویی
زیباست چه بسیار که از خویش رهایی
وقتی تو نیستی دیدگان منتظرم برای همیشه بارانی خواهد شد
و مرغ عشق وقتی تو نیستی مادر چگونه برای خنده هایم دوباره مهمانی بگیرم؟
تنهایی برای همیشه خواندن را از بین میبرد
وقتی تو نیستی هنگام گریه کردنم سر بر شانه های چه کسی بگذارم؟
امشب 2 سال از پرپر شدن گلم از تو دستام میگذره
پرواز مادر از اغوش دختری که هر شب در اغوش مادرش به خواب میرفت . شنیدن صدای شکستن قلبم بلند تر از هر صدایی .بوسه عشق بر دستان و صورت ایثار.وداع با مادر.فاصله به اندازه یک دنیا. هر روز تنها و تنها تر .هر روز تاریک و تاریک تر.غرق شدن در دریایی از درد .خداحافظی با تمام ارزوها.یادگاری چشمای بارونی
مادرم
خداوند عشق است و بشر هم پیرو سنت عشق است.جوهره افرینش مفرد است و این جوهره عشق است.عشق نیرویی است که ما را با یکدیگر پیوند می دهد تا تجربه ای را که در زندگی های متعدد و در مکان های متعدد جهان پراکنده شده اند بار دیگر متراکم شوند. هزاران سال است که ادمیان یکدیگر را جست و جو کرده اند و یکدیگر را پیدا کرده اند.
عشق یگانه پل میا ن جها ن نا مرئی و جها ن مرئی بود که همه ادمیان ان را می شناختند.
در عشق هیچ خطری وجود ندارد .شهامت خطر را داشتن مهم است.به خاطر شکست تن دادن.خطر نومیدی و شکست را پذیرفتن.اما هرگز از جست و جوی عشق دست نکشیدن.کسی که از این جست و جو دست نکشد پیروز است.(پائولو کوئلیو)
مرغابی یا عقاب
ضرب المثل قدیمی می گوید
در دنیا مرغابی های فراوانی یافت می شود اما فقط تعداد محدودی عقاب وجود دارد و شاق ترین کار در دنیا این است که یک مرغابی را وادار کنید که مانند یک عقاب رفتار کند.مرغابی ها مرغابی وار فکر میکنند و دید محدودی دارند و تلاش برای اموختن خلق و خوی عقاب ها به انها بی نتیجه است.(دکتر وین دایر)
(دکتر وین دایر)
موفقیت را با زندگیتان بیامیزید
تو را هیچگاه نمی توانم از زندگی ام پاک کنم چون تو پاک هستی می توانم تو را خط خطی کنم که آن وقت در زندان خط هایم برای همیشه ماندگار میشوی و وقتی که نیستی بی رنگی روزهایم را با مداد رنگی های یادت رنگ می زنم
هر شب
فندکم را چک می کنم
تعداد سیگارهای داخل پاکت را
یک به یک شمارش می کنم
خوش ندارم
حسرت کامی بی سیگار
تا صبح
بر روحم بماند ...دردهایم را
از انتهای دل نداشته
بیرون می کشم ...
چند صدای کبریت
مکث !
آتش گرفت
آنکه سالهاست با من می سوخت
و این آغاز ماجراست ...
نمیدانستم که برای دوستداشتنِ دانایی
باید رو به دعای آینه یا امیدِ آب
آهسته از تشنگیِ این تُنگِ شکسته سخن گفت:
فقط میدانم
یک جای خیلی دور
دریا داغدارِ مُرغانِ مهاجریست
که همین نزدیکیها
رو به امید آب و دعای آینه رفتند
و دیگر باز نیامدند.