نمیدانستم که برای دوستداشتنِ دانایی
باید رو به دعای آینه یا امیدِ آب
آهسته از تشنگیِ این تُنگِ شکسته سخن گفت:
فقط میدانم
یک جای خیلی دور
دریا داغدارِ مُرغانِ مهاجریست
که همین نزدیکیها
رو به امید آب و دعای آینه رفتند
و دیگر باز نیامدند.
ببین!
دارم با شما
از احتمالِ حادثه سخن میگویم!
شما ماهیانِ کوچکِ دریاندیده نمیدانید
این خانه، این کوچه، این جهانِ بیجواب حتی
دستِ کمی از دل تنگِ این تُنگِ تشنه ندارد!
حالا میگویید چه کنیم؟
راه بیفتیم و از داغِ دریا ... تشنه بمیریم؟!
سید علی صالحی
عشق است سید علی صاالحی را